توسل به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
روزگـاری رفـتـه و از یـار دور افتاده ام من ازآن گل بس که هستم خوار؛دور افتاده ام کاش مانند دلم سـاکن به کــویش میشدم هم ز دل هم از شه دلــدار؛ دور افتاده ام چشم بیمارش فقط منزل به بیمـاران دهد من ز بیدردی ز چشم یار؛دور افتاده ام بارهــا آغـوش او میشد پـذیــرایم ولی گول نعمت خوردم و هر بار؛ دور افتاده ام گر تواضع پیشه سازم خاک پایش میشوم خودپرستی کرده ام بسیـار؛ دور افتاده ام غم، دل بشکسته و چـشم پُـر آبـم میدهد غم ندارم من از آن غمخوار؛دور افتاده ام او که استغـفـار بهـر هر گنـاهــم میکند کاشکی بینم از این رفـتار؛ دور افتاده ام من جوانی را نکردم خرج مـولای دلــم بر گنه کردم ز بس اصرار؛ دور افتاده ام |